حسین بیات | شهرآرانیوز؛ علیاصغر نعیمآبادی، کسی است که با دوربین دستیاش، نابترین تصاویر روزهای ۹ و ۱۰دی مشهد را ثبت کرده است. علیاصغر در آن روزها جوانی علاقهمند به عکاسی و فیلمبرداری بوده که وقتی در تجمعات مردمی حاضر میشده، دوربینش نیز همراهش بوده؛ خطوط زیر روایتی است که دوربین او از یکشنبه خونین به ثبت رسانده است.
آن روزها هر تظاهراتی که برگزار میشد، درنهایت از سمت خسروی نو میآمد و به صحن موزه حرم مطهر ختم میشد. ۹ دی، مردم جلو مدرسه نواب تجمع کرده بودند. صحبت از پیوستن برخی کارمندان استانداری به مردم بود. این بود که مردم بهسمت خیابان تهران حرکت کردند و از فلکه آب بهسمت فلکه برق رفتند و از آنجا هم راهی استانداری شدند.
عجیب هیجانزده بودند. هنوز مدت زیادی از ۲۳آذر و حمله مأموران به بیمارستان امامرضا (ع) نگذشته بود؛ علاوهبرآن، ۲دی، مأموران، کشتار ناجوانمردانهای را در چهارراه شهدا رقم زده بودند؛ شهر پر از بیم و امید بود.
یک ماه قبلتر در آذر و در راهپیمایی روز عاشورا، مردم حرف آخرشان را زده بودند؛ «بگو مرگ بر شاه، بگو مرگ بر شاه.»
پا به زمین میکوبیدند و شعار میدادند. صدای مردم و صدای کوبیدن پاهایشان، زمین و زمان را به لرزه انداخته بود. چه روزی بود! من جلو جمعیت بودم. عکس بزرگ امامخمینی (ره) جلو استانداری توقف کرد. ماشین صوت هم کمی جلوتر وسط خیابان ایستاد. مردم باید مینشستند تا جمعیت پشت سر هم برسد و سخنرانیها شروع شود. مردم شعار میدادند: «این مشتها اندر هوا روزی مسلسل میشود».
نمیدانم چطور شده بود که تعدادی از ارتشیها که از دیدگاه لشکر آمده بودند، بین مردم گیر افتادند. شعارها داغ بود. کمی که پیش رفتم، دیدم مردم روی یک نفربر ارتشی هستند. جلوتر که رفتم، مردم روی یک تانک بودند. جوانی روی لوله تانک نشسته بود و عکس امام را به لوله تانک میچسباند؛ ارتشیها به مردم پیوسته بودند. مردم شعار میدادند: «سپاس سپاس، ارتشی سپاس.»
شعارها کمکم خوابید. هنوز زمانی نگذشته بود که هلیکوپتری از بالای سرمان گذشت. من روی خودرو بودم و فیلم میگرفتم که متوجه شدم چند تانک از سمت میدان تقیآباد بهسمت ما میآیند.
مردم پشتشان بهسمت تقیآباد بود و هنوز متوجه نبودند که تانکها با سرعت بهسمت ما میآیند. کمی بعد متوجه شدند و وحشتزده بهسمت پیادهروها فرار کردند. تا خیابان باز شود، ما فقط توانستیم ماشین صوت را به کنار خیابان منتقل کنیم.
فشار جمعیت به حدی بود که نردههای بیمارستان امامرضا (ع) کنده شدند و جمعیت به بیمارستان سرازیر شد. تانکها و نفرها زدند میان جمعیت و تیراندازی شروع شد. تانکی هم که میان جمعیت بود، چند نفر را زیر گرفت و ماجرا بالا گرفت. من داخل بیمارستان بودم و از آنجا فیلم میگرفتم.
میدیدم که مردم یکی از تانکها را با کوکتلمولوتف آتش زدند. دیگران هم شاخههای درخت را روی تانک میانداختند تا شعلهورتر شود. بهدنبال این کار، فروشگاه ارتش آتش زده شد و بعد هم سینما شهرفرنگ که متأسفانه دونفر در آن جان باختند. درگیریها در این منطقه تا شب ادامه داشت و تانکها جولان میدادند.
روز دهم، چهارراه شهدا و اطراف بیت آیتا... شیرازی و ساختمان نیروی پایداری در محل فعلی هتل امیر، اصلیترین محلهای درگیری نیروهای مردمی و نظامیان بودند. مردم قصد تصرف ساختمان پایداری را داشتند و مأموران هم درمقابل، از داخل ساختمان بهسمت مردم تیراندازی میکردند.
حدود یکساعتونیم درگیری طول کشید که ارتشیها به فرمان فریدونی در چهارراه شهدا مستقر شدند و تانکهای زرهپوش به کمک آنها آمدند. مردم ابتدا پشت باغ نادری پناه گرفته بودند، اما شدت آتش هر لحظه ما را به عقب میراند. در این مکان چندشهید دادیم.
چون امکان انتقالشان نبود، مجبور بودیم پیکر شهدا را زیر خودروهای پارکشده و منازل مردم و مغازههای اطراف مخفی کنیم تا در فرصتی دیگر و دور از چشم مأموران، آنها را منتقل کنیم؛ دیده بودیم که ارتشیها مجروحان و شهدا را مصادره میکنند.
روز قبل، مردم اسلحههایی را که از ارتشیها گرفته بودند، به بیت آیتا... شیرازی برده بودند و اویسی هم برای بازپسگیری اسلحهها در گفتوگویی تلفنی تهدید کرده بود که فردا جوی خون راه میاندازد. آیتا... شیرازی در ابتدا سعی داشت جمعیت را متفرق کند، اما کار از کار گذشته بود و مردم دست از جان شسته بودند.
مردم از پشتبام قصد نفوذ به ساختمان پایداری را داشتند و درنهایت موفق شدند آنجا را آتش بزنند. مردم پشت و بالای ساختمانهای اطراف چهارراه، مسجد کرامت و بیت آیتا... شیرازی سنگر گرفته بودند. ارتشیها میدانستند که این مکانها پایگاه فرماندهی انقلاب در استان است؛ بههمیندلیل آنجا را به رگبار بستند.
مسجد کرامت از یک سو به بیت آیتا... شیرازی نزدیک بود و از سوی دیگر از مدرسه نواب فاصله زیادی نداشت؛ بههمیندلیل اصلیترین پایگاه آقایان واعظ طبسی، هاشمینژاد و رهبر معظم انقلاب بود.